شمردم. یک، دو، سه، ... ، سیزده ، چهارده. چهارده تا تیر خورده بود.

چهارتا انگشتش را هم کرده بود توی حلقش محکم گاز کرفته بود تا

سر و صدا نکند. همه بدنش خونی بود انگشت هایش هم.