هواي دختركي را برادرش دارد

كه خيره خيره نگاهي به مادرش دارد

شبيه طفل يتيمي كه مادرش مرده

نگاه ملتمسي بر برادرش دارد

گرفته بازوي او را به سمت در ندود

دري كه نام علي روي سردرش دارد

صداي مادرش از درد مي كُشد او را

كه دود و آتش و هيزم برابرش دارد 

دويده فضه ولي دير شد ، به خود مي گفت....